در دلم آتشی از داغِ تو بر پا شده است
بیشتر از سرِ شب زخمِ سَرَت وا شده است
لخته خون بسته ببین چادرِ مادر امشب
قامتت سرخ شده ، قامتِ من تا شده است
قاتل از شیرِ تو نوشیده به من میخندد
یعنی ای كوفه نشین نوبتِ بابا شده است
باز یك گوشه حسن گرم زبان میگیرد
باز این خانه پُر از روضه یِ زهرا شده است
دیدم آن روز در آن كوچه یِ باریك چه شد
دیدم آن روز كه یك مُشت مُهَیّا شده است
وای از آن چهره که دیوار غمش را حِس کرد
آه از آن گونه که زخمی به رویَش جا شده است
شاعر : حسن لطفی
- یکشنبه
- 21
- خرداد
- 1396
- ساعت
- 21:3
- نوشته شده توسط
- ح.فیض
- شاعر:
-
حسن لطفی
ارسال دیدگاه