مردِ میدان نشَست در خانه
با تمامِ حماسه سازی ها
همه دیدند او چه تنها شد
چون نبود اهلِ حزب بازی ها
اصلِ بغضِ خوارج از این بود
که ریا در مرامش اصلاً نیست
راه و رسمِ علی فقط عشق است
یقه را سفت و کیپ بستن نیست
به یتیمانِ شهر نان میداد
سینه اش بود کوهی از غم ها
غرقِ شورِ نمازِ شب بودند
در همان وقت ابن ملجم ها
خونِ دل داد تندروها را
رسمِ خورشید کشتنِ شب هاست
هرکَسی مسلکش علی وار است
خارِ چشمانِ خشکه مذهب هاست
عده ای بود کارشان ، سرپوش
رویِ هر گندِ خویش بُگذارند
تا شَود حیله هایشان پنهان
مصلحت بود ریش بگذارند
غمم این است این که میدیدند
همه ی عُمْر سخت کوشی کرد
که چه ها دید و رو نکرد اصلاً
که چه ها دید و عیب پوشی کرد
سنگِ دین را به سینه کوبیدند
تا بگویند او مسلمان نیست
باشد ای شهر! بی علی خوش باش
دیگر این شهر جایِ باران نیست
وَ نشانِ فتوت و مَردی
تا همیشه فقط ازانِ علیست
شک ندارم که روزِ نامردان
روزِ میلادِ دشمنانِ علیست....
شاعر : محسن کاویانی
- یکشنبه
- 21
- خرداد
- 1396
- ساعت
- 22:4
- نوشته شده توسط
- ح.فیض
- شاعر:
-
محسن کاویانی
ارسال دیدگاه