تو آمدی به شبم حسّ سر شدن بدهی
به شام تیره توان سحر شدن بدهی
برای ما که جوانیم نذر چشمانت
رسیدهای که پر دربهدر شدن بدهی
اراده کرده ای امشب برای پروازم
به بال خسته تمنّای پر شدن بدهی
تو ماه قبلهنمایی که بهر هر ذرّه
رسیدهای که مجال قمر شدن بدهی
به دیدهی پدران شهید در هر شهر
بهانهای شدهای چشم تر شدن بدهی
الا ستارهی امّید حضرت لیلا
سلام آیهی توحید حضرت لیلا
بگو بلا بنویسند، ها که میخواهیم
تمام دهر نخواهند ما که میخواهیم
تو جلوه کردی و ما نیز میپرستیمت
به دین نیاز نباشد خدا که میخواهیم
و چشمهای تو جنّاتُ تَحتِهاَالاَنهار
و چندتایی از این آیهها که میخواهیم
به روز واقعه تنها رها نکن ما را
در آن بساط یکی آشنا که میخواهیم
به فرض، روز جزا بر عذاب تن بدهیم
بهشت هم که نباشد تو را که میخواهیم
تو باشی و پدرت باشد و خدا باشد
ببین بهشت تو را نیز با که میخواهیم
اگر که روز قیامت حسابمان نکنی
به زندگی سفر کربلا که میخواهیم
ببینم آنکه مرا نوکر آفریده تویی؟
کسی که قبل من این شعر را شنیده تویی
اگر به چشم تو لفظ غزال برگردد
به جسم مردهی شعرم خیال برگردد
بدون تو من از این ماه بر نمیگردم
اشاره کن به دو ابرو هلال برگردد
نگاه میکنی و آفتاب حیران است
به سمت غرب و یا که شمال برگردد
به ساحتی که تویی آسمان چه میفهمد
کسی به پای بیاید به بال برگردد
اگر مکبّر ما هم قد قیامت نیست
به خال خویش بفرما بلال برگردد
الهی این قد و بالا بلندتر نشود
قلم الهی از این سطر لال برگردد
که از جوار تن جاری تو حضرت کوه
رشید و سخت بیاید هلال برگردد
و عقل کل به جز این پاسخی نمییابد
که از جوار تو با صد سوال برگردد
از این به بعد در این شعر تو خدا هستی
و امر کن گذر ماه و سال برگردد
تو زیر پای پدر من به زیر پای شما
و دفن کرده مرا زیر روضههای شما
تو آسمان بلند همیشهی مایی
قبیلهات همه خوب و شما هم آقایی
اراده میکنی انگور می شود پیدا
تو شهد جان حسینی، تو تاک لیلایی
بهانه میکنی از تشنگی که برگردی
تو دائماً به تمنّای روی بابایی
زبان بزن به زبانش ببین که تشنهتر است
نگو که آب نخوردی، تو روح دریایی
زبان قافیه لال از نوشتن این بیت
شنیده ام که تو بر خاک ارباً اربایی
ز داغ تشنگیات سال و ماه میسوزد
هنوز قلب امیر سپاه میسوزد
شاعر : علی اشتری
- دوشنبه
- 22
- خرداد
- 1396
- ساعت
- 19:16
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
- شاعر:
-
علی اشتری
ارسال دیدگاه