احتضار حیدر
ترک دنیا می کند حیدر ولی کردگار
وای بردنیا که مولا گشته اینسان رستگار
شادباشدترک این دنیا کند یعسوب دین
هست بهر دیدن زهرا وطاها بیقرار
جمله فرزندان کنار بسترش دل ناگران
حال زینب بیشتر از دیگران در اضطرار
مرتضی برمجتبای خود وصیت می کند
ای حسن، جان تو وجان یتیم دل فکار
کیسه نان وغذا را بعد من بردوش گیر
بین کوفه، مستمندان ویتیمان پاس دار
قاتل من ابن ملجم چون اسیری دست توست
نامدارایی زبعد من روا بر او مدار
زینبم ای زینت بابا صبوری پیش گیر
بعد از این آید مصیبتها برایت بیشمار
کربلایی هست وخونین روز عاشورای آن
داغهایی را تحمل می کنی درآن دیار
گفت عباسم بمان تو در کنار بسترم
دست خود را بین دستان حسینم واگذار
یار وپشت این برادر باش ای جان پدر
گرکه شد لازم براه او همیشه جان سپار
پشت درب خانه مولا چه غوغایی بود
اشک ریزان مردم کوفه همه در انتظار
انتظار این خبر،خوبست حال مرتضی
جمله دستان دعاشان رو بسوی کردگار
ناگهان مولا حسن با اشک در را باز کرد
گفت بابایم علی سوی خدا شد رهسپار
زاری وشیون تمام کوفه را در برگرفت
سوگ مولا در تمام خانه ها شد برقرار
بازجبراییل گریان این ندا از سرگرفت
لافتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار
شاعر : اسماعیل تقوایی
- چهارشنبه
- 31
- خرداد
- 1396
- ساعت
- 23:40
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
- شاعر:
-
اسماعیل تقوایی
ارسال دیدگاه