در هر دوجهان نیست کسی تای محمّد
گل جلوه ای از سیرت و سیمای محمّد
از سوی افق صبح سعادت نزند سر
تا محو شود محوِ سر وپای محمّد
در معبر خورشید سپهر آینه دارش
تصویر افق تابشی از رای محمّد
سر شار صدای سحر آن گوهر یکتا
خورشید وستاره همه شیدای محمّد
شد گنبد افلاک پر از نغمهٔ رنگین
گویی که خدا بود در آوای محمّد
افتاده به تعظیم ظهورش همه هستی
چون عصمت عالم ز بلندای محمّد
ذهن افق از زمزمهٔ نور، پر از فیض
آواز سحر می چکد از نای محمّد
پژواک نگاه ملکوت آمده از عرش
صف بسته ملائک به تماشای محمّد
گهوارهٔ لبخند خدا عطر نگاهش
پهنای زمان آیت پیدای محمّد
شد جلوه گه راز نبی پردهٔ توحید
پیغام سروش دل دانای محمّد
توحید و ولایت ، شرف وعصمت و تقوا
عطر نفس منطق گویای محمّد
در جلوهٔ میلاد بلوغ نبوی بود
نوشید سحر نور ز صهبای محمّد
بنشست چو بر مسند الطاف الهی
جوشید تب وتاب ز مینای محمّد
پر جذبه ترین لطف الهی رخ احمد
قرآن به بلندای زمان رای محمّد
نور شعف وعاطفه چون موج سبک خیز
پیچیده به بال و پر والای محمّد
می برد سحر از خم وحدت می توحید
شبگرد صبا از لب گویای محمّد
در رقص سحر عطر نیایش چه پر آوا
افشان شده در راحلهٔ پای محمّد
از باغ فصاحت مطلب معنی او را
معراج بیان. نیست به بالای محمّد
بر لب نبُود نام کسی زین همه آهنگ
جز نام. دلاویز وفرح زای محمّد
ناصرعرفانیان
- چهارشنبه
- 21
- تیر
- 1396
- ساعت
- 16:45
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
ارسال دیدگاه