سر سجاده بودی که شنیدی وقت تکبیره
شنیدی تو دل مادر داره یه بچه میمیره
تو فکر ساختن بودی خبر اما خرابت کرد
خبر آتیش به جونت زد که مثل شمع آبت کرد
برای بودن و موندن، جوونیت رو کفن کردی
به جای رخت دامادی، لباس رزم تن کردی
توکل کردی و رفتی، مرام عاشقا ساده است
اگه غم لشکر آورده، سپاه عشق آماده است
"پای دلدادگیت موندی، تا آخر مرد و مردونه
برای هرچی که داره به تو این خاک مدیونه"
میون خردل و باروت، میون تیر و خمپاره
عَلَم رو دوش یه مرده، عَلَم دستِ یه سرداره
تو اهل کربلا هستی، که زخمت تشنه ی تیره
یقین دارم که دستت رو، خود عباس می گیره
آدم وقتی که عاشق شد، با جونش میخره دردو
تو رفتی تا که بعضی ها بفهمن معنی مردو
تو از نسل همونایی که پای عشق وایسادن
حالا نسل من آماده است برای درس پس دادن
"پای دلدادگیت موندی، تا آخر مرد و مردونه
برای هرچی که داره به تو این خاک مدیونه"
شاعر : علی فردوسی
- دوشنبه
- 9
- مرداد
- 1396
- ساعت
- 4:29
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
- شاعر:
-
علی فردوسی
ارسال دیدگاه