"با هر قدم سمت حرم لبیک یا زینب
در عشق سر میآورم لبیک یا زینب..."
این را که گفتی شوری افتادهست در جانم
در اعتقادم... باورم... لبیک یا زینب...
عمری سرِ این سفره نانم داد و با خود گفت
در روضههایش مادرم: لبیک یا زینب
هرچند دستم خالی خالیست، میخوانم
تا ربنای آخرم: لبیک یا زینب
این شور عاشوراست در دلها که میگوید:
"جانم فدای خواهرم، لبیک یا زینب"
تو با تفنگت رفتی و در معرکه خواندی:
"من نیز ابن الحیدرم! لبیک یا زینب!"
رفتی و گفتی اذن نزدیک است اما تا
لب تر نکرده رهبرم لبیک یا زینب!...
حالا که بیسر آمدی حک میکنم این را
بر پیکر انگشترم: "لبیک یا زینب"
شاید قلم روزی تفنگی شد که بنویسم
با خون میان دفترم: "لبیک یا زینب
شاعر: وحیده گرجی
- دوشنبه
- 9
- مرداد
- 1396
- ساعت
- 5:7
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
- شاعر:
-
وحیده گرجی
ارسال دیدگاه