بنويسيم از مسير بهشت
بايد از اين سعود پاک نوشت
بايد از عزتي فرا تر گفت
نه عمو ، ياور پيمبر گفت
تا که آن پير سر بلند آمد
نفس هر که بود بند آمد
آمده عبد عشق خود باشد
مرد رزم آور احد باشد
سمت او تا که هر که مي آيد
لرزه اي حول مکه مي آيد
جهل اعراب را به رزم آورد
قلم اين جلوه را به نظم آورد
گر که الگوي هر نبرد شده
او جوانيست پيرمرد شده
خون کفر از شجاعتش جاري
دين حق در ابهتش جاري
شرح صدرش به قدر اسلام و
شير مردان صدر اسلام و
قدر ظرفش اگر چه ظرفي نيست
چشمه اي از علي ست حرفي نيست
سجده ي عشق او قبول شده
بازوي لشکر رسول شده
دين کجا کار با نفر دارد ؟!!
چه کسي اين وسط جگر دارد !؟
مرد وقتي که نيتش زيباست
در ره حق حميتش زيباست
کشته ي غمزه ي رسول الله
حضرت حمزه ي رسول الله
عشق اينگونه جلوه گر مي شد
حمزه اينگونه خون جگر مي شد
رقص خون در مقابل دلبر
پيش چشمان اشک پيغمبر
خون به مردان رند مي آيد...
و صد افسوس هند مي آيد
بدني پاره پاره واويلا
دل بي راه چاره واويلا
کار اين دل چه چيز جز آه ست
واي من چون صفيه در راه است
از خجالت زمين خجل شده بود
خاک از خون حمزه گل شده بود
خواهرش مي رسيد وا مي ماند
بايد اين نعش پاره را پوشاند
احمد آرام عباش را وا کرد
خار و خاشاک را مهيا کرد
قصه با اين رويه مي گذرد
غصه هاي صفيه مي گذرد
قاتلش آن طرف عرق مي خورد
برگ تاريخ دين ورق مي خورد
صحبت از يک عموي ديگر شد
غم و اندوه شيعه از سر شد
روضه هايي که مو به مو گفتند
کودکاني عمو عمو گفتند
شده اوضاع خيمه ها در هم
دشت و يک مشت مرد نا محرم
تا عمو رفت هي کتک خوردند
بي هوا گوشواره را بردند
کاش اينجا هم اي نبي بودي
فکر اندوه زينبي بودي !!
چه عذابي کشيد اين خواهر
تا به نيزه رسيد اين خواهر
پيش چشمان خواهري مضطر
رفته بر روي ني ز پهلو سر
شاعر : مجتبی کرمی
- سه شنبه
- 10
- مرداد
- 1396
- ساعت
- 19:27
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
- شاعر:
-
مجتبی کرمی
ارسال دیدگاه