فتنه را هم روز روشن، در خیابان دیدهام من
هم میان کینههای کهنه، پنهان دیدهام من
فتنه را در شعرِ بیدردی و در ابیات بیرگ
در قرائتهای بیغیرت ز قرآن دیدهام من
فتنه را در قلب ایمانهای خالی از سیاست،
در سیاستهای بی تدبیر و ایمان دیدهام من
فتنه در هیات، میان بیولیها سینه میزد
فتنه را در حوزهی سردرگریبان دیدهام من
فتنه، در بیدردیِ داراست، در عهدِ نداری
فتنه را در فقرِ ایمان، در غم نان دیدهام من
فتنه را دیروز وقتی از جنوب شهر رفتم
تا شمال شهر، در طول خیابان دیدهام من
فتنه را در خنجری از پشت، در دست خودیها،
فتنه را در جازدن، در نقض پیمان دیدهام من
فتنه را در ضربهی شمشیر در محراب کوفه
فتنه را در جام زهری در جماران دیدهام من
گونهای از فتنه را خوشحال از اندوه لبنان،
گونهای را در صف تهمت به مردان دیدهام من
فتنه را هر روز دوشادوش تکفیری به میدان
با زبانی تیزتر از تیغ عریان دیدهام من
فتنه را در فتنه و در بازی قدرت مصمّم،
روبروی ظالم اما، سست و لرزان دیدهام من
این طرف، دیوار افراط است، آن سو، چاه تفریط
فتنه را هم پشت این، هم در دلِ آن دیدهام من
شاعر : قاسم صرافان
- چهارشنبه
- 11
- مرداد
- 1396
- ساعت
- 6:55
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
- شاعر:
-
قاسم صرافان
ارسال دیدگاه