یک سال اگرچه در زمین گِل بردیم
غفلت زده ، بار کج به منزل بردیم !
مجنون خدا شدیم اما یک ماه
سی روزِ تمام ، از خدا دل بردیم
سی روز گذشت و سی صنم را کُشتیم
با ذکر «صمد» ، منم منم را کُشتیم
اهریمن نَفس را زمین کوبیدیم
«من رستم پیل افکنم !» را ، کُشتیم
هر چند هبوط ، جان انسان را سوخت
عصیان و گناه ، روح ایمان را سوخت
در لیله ی قدر ، چون به حق برگشتیم
بیداری ما ، دماغ شیطان را سوخت
سی روز «خلوص» را تبسم کردیم
در محضر دوست ، خویش را گم کردیم
گفتیم خدا و دل بریدیم از خاک
با لهجه ی آسمان ، تکلم کردیم
سی روز گذشت ، سی شب نورانی
بر خوانِ فرشته ، سی سحر مهمانی
سی فرصت ناب از برای توبه
تا حضرت نَفس ! را کنی قربانی
سی روز گذشت ، سی سحر ، سی فرصت
سی روز پرندگی ، رهایی ، رحمت
شد روزه ، ولی دل زمینگیرت را
بر سفرۀ آسمان نکردی دعوت !
سی روز گذشت و سی گلستان دیدیم
نقشی ز جمال حضرت جان دیدیم
از خویش برون زدیم و «یا هو» گفتیم
در آینه ی صیام ، انسان دیدیم
سی روز گذشت و عشق را فهمیدیم
از حکمت آب و آینه پرسیدیم
در لیلۀ قدر ، ذکر «یاهو» گفتیم
در آینه ی سحر ، خدا را دیدیم
در مشهد عشق ، گرم «یاهو» بودیم
مهمان عزیز سفرۀ او بودیم
افطار به ذکر «یا رضا» وا کردیم
ما دلشدۀ «ضامن آهو» بودیم
سی روز گذشت و عید فطرت آمد
بوی خوش همدلی و وحدت آمد
خندید خدا و شد گلستان دنیا
ای دل شدگان ! بهار رحمت آمد
سی روز گذشت و سی سحر آیینه
در پرتو روزه ، صیقلی شد سینه
شد روزه و جمعه آمد و عید آمد
ای خوب ! ظهور کن در این آدینه
شاعر : رضا اسماعیلی
- چهارشنبه
- 11
- مرداد
- 1396
- ساعت
- 8:19
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
- شاعر:
-
رضا اسماعیلی
ارسال دیدگاه