• شنبه 3 آذر 03

 رضا اسماعیلی

عید سعید فطر -( سی روز گذشت و سی سحر آیینه )

814

یک سال اگرچه در زمین گِل بردیم
غفلت زده ، بار کج به منزل بردیم !

مجنون خدا شدیم اما یک ماه
سی روزِ تمام ، از خدا دل بردیم


سی روز گذشت و سی صنم را کُشتیم
با ذکر «صمد» ، منم منم را کُشتیم

اهریمن نَفس را زمین کوبیدیم
«من رستم پیل افکنم !» را ، کُشتیم


هر چند هبوط ، جان انسان را سوخت
عصیان و گناه ، روح ایمان را سوخت

در لیله ی قدر ، چون به حق برگشتیم
بیداری ما ، دماغ شیطان را سوخت


سی روز «خلوص» را تبسم کردیم
در محضر دوست ، خویش را گم کردیم

گفتیم خدا و دل بریدیم از خاک
با لهجه ی آسمان ، تکلم کردیم


سی روز گذشت ، سی شب نورانی
بر خوانِ فرشته ، سی سحر مهمانی

سی فرصت ناب از برای توبه
تا حضرت نَفس ! را کنی قربانی


سی روز گذشت ، سی سحر ، سی فرصت
سی روز پرندگی ، رهایی ، رحمت

شد روزه ، ولی دل زمینگیرت را
بر سفرۀ آسمان نکردی دعوت !


سی روز گذشت و سی گلستان دیدیم
نقشی ز جمال حضرت جان دیدیم

از خویش برون زدیم و «یا هو» گفتیم
در آینه ی صیام  ، انسان دیدیم


سی روز گذشت و عشق را فهمیدیم
از حکمت آب و آینه پرسیدیم

در لیلۀ قدر ، ذکر «یاهو» گفتیم
در آینه ی سحر ، خدا را دیدیم


در مشهد عشق ، گرم «یاهو» بودیم
مهمان عزیز سفرۀ او بودیم

افطار به ذکر «یا رضا» وا کردیم
ما دلشدۀ «ضامن آهو» بودیم


سی روز گذشت و عید فطرت آمد
بوی خوش همدلی و وحدت آمد

خندید خدا و شد گلستان دنیا
ای دل شدگان ! بهار رحمت آمد


سی روز گذشت و سی سحر آیینه
در پرتو روزه ، صیقلی شد سینه

شد روزه و جمعه آمد و عید آمد
ای خوب ! ظهور کن در این آدینه

شاعر : رضا اسماعیلی

  • چهارشنبه
  • 11
  • مرداد
  • 1396
  • ساعت
  • 8:19
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران