رقيه
سلام حق به عفتت رقيه
به هر نفس ز عصمتت رقيه
عشق تو عشق ازلي رقيه
بنت حسين بن علي رقيه
ندارم از گفتهي خود واهمه
فاطمهاي، فاطمهاي، فاطمه
رقيه اي مليكهي ملكِ عشق
زينب دومين به شهرِ دمشق
چادر خاكيات شفا ميدهد
مدينه، كعبه، كربلا ميدهد
به پاي مدحِ تو بماند نفس
مديحهخوان تو حسين است و بس
تا كه نگه بر رخِ دختر كند
ياد ز آن گلرخِ مادر كند
به زير لب به سورهي كوثري
بگويدش كه ثانيِ مادري
عمي العباس تو دل را بَرَد
دلِ ابالفضل به يغما بَرَد
تا كه تو را ديد اسيرِ تو شد
دامانِ عباس سريرِ تو شد
چو نه فلك گرمِ سجودِ شماست
خندهي زينب ز وجود شماست
اي كه به هر درد و بلا راغبي
كتاب صبرِ عمه را كاتبي
قطرهي آسمان به زير پَرَت
فلك چو اسپند به دورِ سرت
عرش دم از لحظهي هستت زند
مَلَك كه گلبوسه به دستت زند
نورترين به ديدگاني شما
عمهي صاحب الزماني شما
اي كه قلوبِ عاشقان گدايت
حسرت دل ضريح با صفات
رقيه جان
دست من و نگاه من سوي شما رقيه جان
شوق زيارتت شده درد و دوا رقيه جان
نوگل هاشمي نسب بنتِ حسين فاطمه
معرفتي ز جودِ خود كن تو عطا رقيه جان
* * *
خاكِ رهت براي من مشت طلا رقيه جان
دلِ خريدار مرا بده جلا رقيه جان
بخشش تو نيازِ من طفلِ عزيزِ نازِ من
روي جواز من بزن مهرِ ادا رقيه جان
* * *
فاطمه ي كوچكي و پر از صفا رقيه جان
بده كمي به روحِمن درسِ وفا رقيه جان
دو دست كودكانه ات گره گشاي مشكلم
به هر كجا روم زنم تو را صدا رقيه جان
قطره
بر طاق جنّان حك شده سيماي رقيه
خوريد كمي از رخ زيباي رقيه
مهتاب كه شبها دل عالم بربايد
يك نور ز رخسارِ دل آراي رقيه
دل در حرمش سجده كنان حلقه به گوش است
چون منتظرِ بخشش فرداي رقيه
گر هر دو جهان ابر شوند اشك بريزند
يك قطره ز هر آبله ي پاي رقيه
من كس نگذارم به دلم پاي گذارد
زيرا كه حريم دلِ من جاي رقيه
گر سبزترين ارض خدا را كه ببيني
آراسته با سبزي ديباي رقيه
او راه رود اهلِ حرم مستِ نظاره
اين اشكِ حسين از قد و بالاي رقيه
هر كرده ي او آيينه ي حضرت زهرا
اين وجه شرر بر دلِ باباي رقيه
با اين كه غم كرب و بلا سخت گران است
سنگين تر از آن ناله و غم هاي رقيه
هر انس و ملك تشنه ي يك خنده ز رويش
روح همگان صفحه ي سوداي رقيه
منبع.سایت فطر
- سه شنبه
- 20
- تیر
- 1391
- ساعت
- 16:8
- نوشته شده توسط
- علی
ارسال دیدگاه