• دوشنبه 3 دی 03


اهل بیت علیهم السلام مناجات -( از غربتش زبانم وقتی به لکنت افتاد )

596

با یا علی، خدا را با اشک چشم خواندم
با فاطمه دعا را با اشک چشم خواندم

وقت اذان مغرب، چشمم به سفره تا خورد
آیات هل اتی را با اشک چشم خواندم

دل مرده بودم اما زنده شدم دوباره
تا ختم الانبیا را با اشک چشم خواندم

دیدم دلم گرفته، ذکر حسن گرفتم
با دوست ربنا را با اشک چشم خواندم

وقتی در اوج گرما بی تاب و تشنه بودم
سالار کربلا را با اشک چشم خواندم

فورا مرا خریدند، هربار پنج تن را
پنهان و آشکارا با اشک چشم خواندم

وقتی دلم شکست و یاد حسین کردم
با خویش روضه ها را با اشک چشم خواندم

عالم به گریه افتاد، تا شرح غارت آن
مظلوم سر جدا را با اشک چشم خواندم

حتی کفن نکردند آن پیکر رها را
جریان بوریا را با اشک چشم خواندم

از غربتش زبانم وقتی به لکنت افتاد
باقی ماجرا را با اشک چشم خواندم

شاعر : محمد جواد شیرازی

  • چهارشنبه
  • 11
  • مرداد
  • 1396
  • ساعت
  • 8:23
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران