کسی می آید از بالا، کسی می آید از برتر
کسی می آید از فردوس و از عرش کرم پرور
کسی می آید از لوح و قلم، از کرسی و منبر
کسی که جنسش از جنس سبو و ساقی و ساغر
چه مولایی/ چه آقایی/ چه کرّی و چه فرّی/ وه، چه اعجاز دلارآرایی/ چه نور
عرش پیمایی/ ز بطن نجمه زهره زاده ای، فزرند زهرایی/ و از موسی بن جعفر
می رسد روی زمین عیسا مسیحایی!
ببین شد باز مروارید در جوف صدف لبریز
ببین کروبیان در بارگاهش صف به صف لبریز
دوباره سینه ها از شادی و شوق و شعف لبریز
دل احمد پر از شور و دل شاه نجف لبریز
سخا آمد/ عطا آمد/ دعا آمد/ دوا آمد/ خدای خوبی و رأفت، به درد دل شفا
آمد/ تمام انبیا او شد، در این دولتسرا آمد/ الا یا اهل عالم؛ شه؛ علی
موسی الرضا آمد!
کسی آمد که از عالم ربوده عقل و هوش و دل
به سمت گنبد عرشی او روح هنر سائل
به وصفش شاعران و واژه هاشان مانده اندر گل
امام صادقش مداح و شد روح الامین دعبل
رضا قرآن/ رضا فرقان/ رضا سلطان/ رضا رضوان/ رضا بر پیکر دین جان/ رضا
رحمت/ رضا رحمان/ رضا شرط ورود بنده در توحید و در ایمان!
شبی دیدم شدم مرغی و بر بامش کبوتروار
به دستم جارویی دادند و من آن لحظه نوکروار
غبار غم زدودم از همه خروارها، خروار
برای زائرش، آقا دعا می کرد مادروار
یکی شاه و همه نوکر/ یکی حیدر، همه قنبر/ یکی با دیدگان تر شفا می خواست
از او با دلی مضطر/یکی می گفت ای آقا و ای سرور/ مزار مادرت زهرا کجا
مخفی شده آخر؟!
سلام من به آن زائر که شد یکباره مهمانش
به آن مرد مسیحی که نمود آقا مسلمانش
به جبرییلی که بوده خادم درگاه و دربانش
به آن اهو که مولا خود ضمانت کرده از جانش
رضا درد است و درمانم/ رضا آغاز و پایانم/ به آقایی او مومن، به دست او
مسلمانم/ رضا گلدسته های مرقدش سیمای رضوانم/ رضا جانم/ رضا جانم/ رضا
طوبای ایرانم!
سه ساله دختری گم شد کنار صحن گوهرشاد
همینکه مادرش، با چشم گریان در پی اش افتاد
یکی فریاد زد: مادر!! -کنار پنجره فولاد-
بیا، این نازدانه دخترت، آقا شفایش داد
دخیل ای شاه خوبی ها/ دخیل ای بضعه ی زهرا/ به استشفای آلامم/ بزن نوکر/
بزن نقاره ی دل را/ ز راه دور دارم محضرت شاه خراسانم/سلام آقا/ سلام
آقا/ شب میلاد تست اما/ بخوان روضه/ بگو یابن الشبیب و روضه ی جد غریبت
را نما برپا!
شاعر : امیر عظیمی
- چهارشنبه
- 11
- مرداد
- 1396
- ساعت
- 14:47
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
- شاعر:
-
امیر عظیمی
ارسال دیدگاه