تاریک تاریک است دنیا ، بی خدیجه
دلگیر دلگیرم خدایا ، بی خدیجه
سنگ صبورم را گرفت از من زمانه
من سوختم ، افتادم از پا ، بی خدیجه
هستم طبیب عالم و ماندم پس از این...
کی میشود دردم مداوا ، بی خدیجه
ابر بهارم ای خدا ، دیگر گرفته
ماتم همه دنیای من را بی خدیجه
من با علی و فاطمه هستیم دیگر
در این جهان تنهای تنها بی خدیجه
دختر همیشه تکیه گاهش هست مادر
زهرای من مانده است حالا، بی خدیجه
ای وای ازان روزی که در آتش بسوزد
بین و در و دیوار زهرا بی خدیجه
جان می رسد روی لب ریحانه ی من
از درد پهلو نیمه شبها بی خدیجه
وای از شبی که پیکر مجروح او را
شوید علی همراه اسما ، بی خدیجه
شاعر : محمد حسین رحیمیان
- پنج شنبه
- 12
- مرداد
- 1396
- ساعت
- 7:42
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
- شاعر:
-
محمد حسین رحیمیان
ارسال دیدگاه