به سجده گاه سر بندگی چنان بگذارد
که عشق را همه انگشت بر دهان بگذارد
تمام شب پی نام و نشان فقر بگردد
که بی نشان در هر خانه آب و نان بگذارد
غمی که محرم آن نیست گوش خلق جهان را
عجیب نیست که با چاه در میان بگذارد
صدای شیون گلدسته های شهر بلند است
علی به خانه نشسته، اگر اذان بگذارد
به انتقام عدالت، زمانه تیر عداوت
کمین نشسته که ناگاه در کمان بگذارد
به نعره بر سر فرقش نشاند تیغ و ندانست
که داغ بر دل شمشیر بی زبان بگذارد
دویده زهر چنان در تنش که شیر محال است-
افاقه ای بکند، هر قدر توان بگذارد
به وصل یار چنان دارد اشتیاق که حاشا
که شیرخواره به پستان چنان دهان بگذارد
اگرچه عرش بلند است، پیش پای کمالش
به خاک هم نرسد، هرچه نردبان بگذارد
مباد اینکه شود کوفه رو سپید تر از ما
اگر که غیرت ما را به امتحان بگذارد...
شاعر : علی فردوسی
- پنج شنبه
- 12
- مرداد
- 1396
- ساعت
- 16:56
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
- شاعر:
-
علی فردوسی
ارسال دیدگاه