این گونه ای که تو ، غرق خدا شدی 
ماندیم ، بنده ای ! یا کبریا شدی ؟ 
هرجاکه می رویم ، آنجا تویی علی 
کون و مکان شدی ارض و سما شدی 
مارا نگاهِ تو از خاک آفرید 
با این حساب تو، بابای ما شدی 
تا ما گدا شدیم ، بی ادّعا شدیم 
جود و کرم شدی ، لطف و عطا شدی 
سیلاب مشکلات، ما را ربوده بود 
تا اینکه آمدی، مشکل گشا شدی 
`هُمْ راکعون”شدی، `والسّابقون” شدی 
هَم `إنّمایی” و ، هَم `هلْ أتیٰ”شدی 
رکن و مقام ، تو ، بیت الحرام ، تو 
در سرزمین وحی، سعی و صفا شدی 
ای خشت، چون ادب کردی به محضرش  
حالا برای خود ، ایوانْ طلا شدی 
با درد آمدیم ، تسکین مان شَوی 
با گریه آمدیم ، نورالبُکا شدی 
ای مونس همه در وقت بی کسی 
آخر خودت چرا تنها رها شدی؟ 
هنگامه ی فلق ، یاد تو می کنیم 
چون در نماز صبح ، حاجت روا شدی 
ای فرق سر ز تیغ ، وقتی شکافتی 
مانند مُصحفی ، یکباره وا شدی ... 
غرقاب خون خویش در بین آن گِلیم 
گریان روضه ی یک بوریا شدی 
شبهای قدر شد ، همراه فاطمه 
شاید روانه یِ کربُــبلا شدی 
شاعر : محمد قاسمی
- پنج شنبه
- 12
- مرداد
- 1396
- ساعت
- 18:22
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
- شاعر:
- 
                            محمد قاسمی

 
                 
                 
                
                 
  
   
  
  
  
  
  
  
                                 
                                 
                                 
                                 
                                 
                                
 
     
     
     
     
                
                
ارسال دیدگاه