من از هجر مدینه سالها "بی تاب" و "غمدیده" م
چنان مشتاق هستم که شبی خواب حرم دیدم
عجب خواب دل انگیزی عجب رویای شیرینی
بقیع باصفا را نیز با چشم خودم دیدم
به جای شرطه ها که اکثرا دست بزن دارند
مبادی ورودی خادمان محترم دیدم
به کام ساجدین اما به نام مسجد السجاد
به نام باقرالعلم النبی دارالقلم دیدم
تلالوهای بیت الصادقش از دور پیدا بود
علی رغم همیشه در بقیع اش خاک کم دیدم
شبستان در شبستانش بهشتی خارق العاده
شکوه گنبد و گلدسته را در هر قدم دیدم
هر آن که رفت از باب الحسن با دست پر برگشت
گدایی را متموّل دم باب الکرم دیدم
گمان کردم شب شعری برای مجتبی برپاست
میان صحن دعبل را کنار محتشم دیدم
نه تنها من شدم مست از طواف مرقد پاکش
به دور مرقد ام البنین رقص علم دیدم
پس از یک عمر حسرت نذر خاتون عرب آخر
ضریحی با النگوی عروسان عجم دیدم
برای مادران پا به ماه زائر خسته
سر هر کوچه ای یک مرکز امداد هم دیدم
نفس بند آمد از فرط تماشای حرم در "دم"
دوباره لطف صاحبخانه را در "بازدم" دیدم
کشید از خاک بیرون مجرمان را مهدی کرار
و من بیچاره گی را در نگاه متهم دیدم
شاعر : علیرضا خاکساری
- پنج شنبه
- 12
- مرداد
- 1396
- ساعت
- 18:49
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
- شاعر:
-
علیرضا خاکساری
ارسال دیدگاه