• جمعه 2 آذر 03

 حسن لطفی

اشعار ولادت حضرت امام زمان(عج) -( یتیمی از آن گوشه سر را شناخت )

1459
1

شبم پُر شد از ماهتابِ علی
لبم تر شده از شرابِ علی

رطب می‌شوم زیرِ ایوان او
مرا می‌پزد آفتابِ علی

در ایوان طلایِ علی دیده‌ام 
خداوندِ خود را به قابِ علی

حساب و کتابِ خدا جور شد 
فقط با حساب و کتابِ علی

بجز بیتِ زهرا ندارد زمین 
نَه تابِ پیمبر نَه تابِ علی

همین گفت و گو شامِ معراج  بود
سوالِ پیمبر جوابِ علی

تَرَک خورد اگر کعبه طاقت نداشت 
که ذره کجا ، آفتابِ علی

علی گفتم و مانده‌ام با علی
که قسمت شود آخرین یا علی

سرا پرده‌ها را چراغان کنید 
پُر از طاقِ نصرت خیابان کنید

مگو ماهِ شعبان که ذی‌الحجه است
مرا نذرِ این عیدقربان کنید

کریمان به ما گوشه‌ای جا دهید
کمی گیسوان را پریشان کنید

تنزل نمایید ای ابرها
تفقد به حالِ بیابان کنید

از این خانه بوی کَرَم می‌رسد
مرا میهمانِ حسن جان کنید 

گدایان برایش بقیع گر نشد
دعا پیشِ شاهِ خراسان کنید

اگر شد که مشهد اگر شد نجف
گمی گریه در زیر ایوان کنید

و یا کربلا زیر قُبّه روید
بنالید و پاره گریبان کنید

صدایش کنید العجل العجل
دعایش کنید العجل العجل

بیا تا خدا باده در خُم کند
و دنیا نبی را تجسم کند

بیا ذوالفقارِ علی هو کشد
بیا تا که زهرا تبسم کند

بیا با حسن دست ما پُر شود
و جان با حسینت طلاطم کند

بیا تا ابوحمزه‌ات بشنویم 
و باقر حدیثی ترنم کند

بیا تا که صادق تصدق دهد
بیا تا که موسیٰ تکلم کند

بیا ای رضای جواد علی
بیا تا زمین دست و پا گم کند

رجز خوانِ زهرا به خیبر بزن
 به انگشترت نامِ حیدر بزن

تو را دیده‌ام بارها بارها
ولی رد شدم مثلِ دیوارها

تو را دیده‌ام گرچه نشناختم 
دریغ از شما پیشِ بی عارها

سلام علیک و علیک السلام 
چه بسیار بوده چه بسیارها

چه می‌بینی از دستِ مانند من؟
زده پینه دستت از این خارها 

بجز تو به رویِ من آورده‌اند
بدهکاریَم را طلبکارها

فقط آه بینِ بساطِ من است 
فقط آه دارند بیمارها

کسی را نداریم ما را ببخش 
ندارند جز تو گرفتارها

فقط جانِ این جمله دستم بگیر
امیری حسین و نعم الامیر

تو امواجِ سرخی و دریا حسین
تو مجنونِ اشکی و لیلا حسین

فقط از دهانِ تو باید شنید 
حسینم حسینم حسینا حسین

مرا مادرم یاد داده تو را
کنارم نشانم فقط با حسین

شبیه حسینی صدا می‌کند
تو را مادرت : جان زهرا حسین

حسینیه میگردد آنجا که تو
صدا می‌کنی آه جدّا حسین

دو خط روضه می‌خوانم  اینجا بیا
که طشتِ طلابود و لبها...حسین

یتیمی از آن گوشه سر را شناخت
فقط گفت بابا بابا حسین

دل طفل شیرین زبان را شکست
چنان زد به لب خیزران را شکست

شاعر : حسن لطفی

  • دوشنبه
  • 16
  • مرداد
  • 1396
  • ساعت
  • 10:48
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران