حال ما را گاه گاهی باده می ریزد به هم
گاه گاهی تربت سجاده می ریزد به هم
هر کجایی می رسم می گویم از آقایی اش
عالمی را عبد نوکر زاده می ریزد به هم
در گذرگاهش کمی پیراهنش خاکی شده
عابران را عطر سیب جاده می ریزد به هم
گاه از بس که سرم را سوی پایش می کشم
حلقه های دور این قلاده می ریزد به هم
در رحِم از بس انا العطشان انا المظلوم گفت
مادرش را روضه های ساده می ریزد به هم
از غم زهرا دل احمد، دل حیدر گرفت
از غمش هر عاشق دل داده می ریزد به هم
نیمه شعبان... کربلا... من را نینداز از قلم
مجلسی را از قلم افتاده می ریزد به هم
راهی ام کن از نجف با عطر سیب کربلا
سوی وادی جنون، صحن غریب کربلا
پشت درب خانه ات سر می زنم تا وقت هست
سر به میخانه مکرر می زنم تا وقت هست
با پر و بال شکسته روی خاک افتاده ام
دور این گهواره پر پر می زنم تا وقت هست
من حسینی هستم و بر سینه ام در هر کجا
مهر و سنگ عشق دلبر می زنم تا وقت هست
نان نمی خواهم خودت از پشت در بیرون بیا
بی حیایم پشت هم در می زنم تا وقت هست
این بزرگی های تو من را موحد کرده است
حرف از "اللهُ اکبر" می زنم تا وقت هست
تا سحر بر عاشقانت جام کوثر می دهند
پس شراب از جام کوثر می زنم تا وقت هست
تا که بر حال من هجران زده رحمی کنی
به جنون خود را من آخر می زنم تا وقت هست
روسیاهم، پستم و بی ارزشم ای پادشاه
می نشینم پشت این خانه به امید نگاه
شاعر : محمد جواد شیرازی
- دوشنبه
- 16
- مرداد
- 1396
- ساعت
- 11:19
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
- شاعر:
-
محمد جواد شیرازی
ارسال دیدگاه