مَلیکهای ملکوتی سَریر میآید
الٰههای به نقابی حریر میآید
زِ عرش بس که فرشته به فرش میبارد
صدایِ هِلهله از چرخِ پیر میآید
پیالهها همه لبریز و تاکها سیراب
چه کوثری است که اینسان کثیر میآید
تمامِ آینهها را شکسته انوارش
شگفت آینهداری مُنیر میآید
چنان شکوهِ نزولش گرفته عالم را
که آفتاب غُباری حقیر میآید
زمین به شوقِ قدومش به خویش میبالد
وَ هرچه هست به چشمش فقیر میآید
شب است و کعبه چه ناباورانه میبیند
که اَبرِ مهر به این گرمسیر میآید
هزار آبشار از بهشت میریزد
هزار چشمه به چشمِ کویر میآید
به سویِ خانهی خورشید دستهاست بلند
که مادرانه کسی دستگیر میآید
رسید کعبه برایِ طواف قبلهی خود
به گِرد خانهی او سر به زیر میآید
گشود شهپرِ خود را و گفت جبرائیل...
چقدر زیرِ قدومت حصیر میآید
زِ فرطِ شوق پیمبر به خود نمیگُنجد
زِ عطرِ هر نفسش یامُجیر میآید
گرفت تنگ در آغوش و دید از قلبش
صدایِ زمزمهای دلپذیر میآید
تپش تپش زِ دلش یاعلی علی جاریست
نَفَس نَفَس زِ لبش یا امیر میآید
رسید تا که بدانند آسمانیها
برایِ شیرِ خدا هم نظیر میآید
بگو به دشمنِ مولا که دشمنِ زهراست
هنوز از دهنت بویِ شیر میآید
قسم به مادرِ دریا ، قسم به مادرِ آب
که شورِ موج به هر آبگیر میآید
طلوع میکند از پشتِ ابرها خورشید
زِ شامِ غیبتِ خود_گرچه دیر_میآید
و زخمِ مادرمان خوب میشود روزی
زِ راه مرحمِ زخمِ غدیر میآید
شاعر : حسن لطفی
- چهارشنبه
- 18
- مرداد
- 1396
- ساعت
- 7:5
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
- شاعر:
-
حسن لطفی
ارسال دیدگاه