ای زُهْرَهُ الزَّهرای عالم ! کَلِّمِینِی
بنت رسول الله خاتم ! کَلِّمِینِی
یک بار دیگر باز کن چشمان خود را
من حیدرم -مظلوم عالم – کَلِّمِینِی
`هذا فِراقٌ بِینیُ و بِینکْ ” نخوانی
دق میکنم ازفرط ماتم ، کَلِّمِینِی
چشمان پر اشک تو اشکم را در اورد
همراه این باران نم نم کَلِّمِینِی
خانه خرابم میکنی با رفتن خود
من هستم و دنیایی از غم کَلِّمِینِی
غیر از شفایت حاجتی دیگر ندارم
ای مظهر فیض دمادم ! کَلِّمِینِی
غیر از توزهرا جان کسی فکرعلی نیست
درد مرا همواره مرهم ! کَلِّمِینِی
ای چاره سازم!خواهشت بیچاره ام کرد
تابوت هم که شد فراهم ، کَلِّمِینِی
من چه دهم آخر جواب دخترت را؟
محض رضای زینبت هم... کَلِّمِینِی
خورشید رویت خانم من در کسوف است
از این کبودی مجسم کَلِّمِینِی
ای سرو من دارد غم قد کمانت
قد مرا هم میکند خم ، کَلِّمِینِی
امروز در مسجد جوابم را ندادند
جز تو کسی را که ندارم کَلِّمِینِی
حرفی بزن شاید دلم آرام گیرد
ای زُهْرَهُ الزَّهرای عالم ! کَلِّمِینِی
شاعر : علیرضا خاکساری
- چهارشنبه
- 18
- مرداد
- 1396
- ساعت
- 7:53
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
- شاعر:
-
علیرضا خاکساری
ارسال دیدگاه