تو آمدی که زمان با تو جاودانه شود
زنقش نام تو عالم، نگارخانه شود
زشوق عطرحضورت جهان سراسرمست
زفجر روی تو روشن دل زمانه شود
زنور صبح جمال تو، ای طلیعه مهر!
تمام وسعت شب، شعر عارفانه شود
شفق به راه تو، آیینه ظفر بندد
فلق زمهر تو سر مست و شادمانه شود
بهار را به درختان باغ مژده دهی
که تا سراسر این باغ پر جوانه شود
به دست مهر تو درهای بسته باز شوند
به تیغ قهر تو، قلب ستم نشانه شود
زعطر سبز قیام تو ای گل خورشید!
به کوچه کوچه دل، زندگی روانه شود
سرود عشق برآید زذره ذره خاک
جهان لبا لب گلبانگ عاشقانه شود
چنان به جلوه درآیی که اززمین وزمان
خروش و هلهله تا عرش بیکرانه شود
و خواب شب زدگان را چنان بر آشوبی
که نقش ظلم و نشان ستم، فسانه شود
فضای دیده پر از اشک شوق دیدارت
هوای سینه پر از نغمه و ترانه شود
برای رفع غم ما، کسی ظهور کند
شکست فاصله ها را، کسی بهانه شود
منبع.سایت اشعار آیینی
- پنج شنبه
- 22
- تیر
- 1391
- ساعت
- 14:56
- نوشته شده توسط
- علی
ارسال دیدگاه