• دوشنبه 17 اردیبهشت 03

 علی اکبر لطیفیان

اشعار فاطمیه -( کاش میشد وسط یک کوچه، کاش میشد وسط یک بازار )

1949
2


نذر کردیم که در پشت سرش، کوچه کوچه سر ما را ببرند
اگر از کوچه ما این دفعه محمل دلبر ما را ببرند

مرغ باغ ملکوتیم ولی یک به یک کنج قفس میمیریم
قصد دارند تعلق هامان آبروی پر ما را ببرند

باید آنقدر بسوزیم و بمیریم تا وقت سحر محضر دوست
باد ها یا سر ما را ببرند یا که خاکستر ما را ببرند

حرف پشت سر دیوانه زدن مایه آبروی دیوانه است
پس از این خانه به آن خانه بگو حرف پشت سر ما را ببرند

مثل غارت زده ها زانو را وسط کوچه بغل میگیریم
گر که سرمایه ما را یعنی اشک چشم تر ما را ببرند

دوستی با فقرا از دل ها می برد دوستی دنیا را
میتوانند فقیرانت هم میل سیم و زر ما را ببرند

هر چه داریم در این خانه همه از دولت مادر داریم
این شب جمعه بگو با زهرا تا حرم مادر ما را ببرند

پای شمع ز نفس افتاده تا نفس هست نفس باید زد
کاش با ناله مادر مادر نفس آخر ما را ببرند

کاش میشد وسط یک کوچه، کاش میشد وسط یک بازار
معجر دختر ما را بکشند، معجر دختر ما را ببرند

 

شاعر : استاد علی اکبر لطیفیان

  • چهارشنبه
  • 18
  • مرداد
  • 1396
  • ساعت
  • 8:24
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران