شانه بر دیوار محکم کرده و سر را به در
«وای» اگر دستی بکوبد کوبهٴ در را به در
مثل گل در دست طوفان تکه تکه بسته است
چادری از باغ میخک های پر پر را به در
شانهٴ دیوار از یک سو و باد از یک طرف
میخ کرده بال های این کبوتر را به در
در٬ دهانش از شگفتی باز مانده٬ گوییا
مو به مو گفته است پهلو حرف آخر را به در
خون تراوش کرده و حک کرده با خطی درشت
حرف های آتشین نام مادر را به در
باز خواهد شد پس از این از سر شرمندگی
هر زبانی تا بگوید نام حیدر را به در
شاعر : مهدی رحیمی
- چهارشنبه
- 18
- مرداد
- 1396
- ساعت
- 8:47
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
- شاعر:
-
مهدی رحیمی زمستان
ارسال دیدگاه