قتیل تیغ تو در خون تپید با امید
هرآن شهید تو شد شد شهید با امید
به شوق خنجر تو با زبان الکن نبض
چه حرفها زده حبل ورید با امید
نشد ز شدت شمشیر غم دوتا کمرش
دلی که انس گرفته شدید با امید
به فکر عطر فشانی برای عشاق است
صبا که گیسوی گل را کشید با امید
کبوترانه در این دشت رفتم و دیدم
عقاب از سر سنگی پرید با امید
سرشک رفت بگوید ز غم به یار که چشم
در التماس لبش را گزید با امید
چنان که پیر به مقصد رسد به لطف عصا
دلم چه ساده به منزل رسید با امید
بهانه اییست شفای شمیم پیراهن
بیا که دیده ی یعقوب دید با امید
ز یک درخت میان شراره ها ای دل
شود صدای خدا را شنید با امید
دم از مسیح نخواهم که وامدار بود
از آنچه روح به مریم دمید با امید
شود لطافت باران خشونت سیلش
هرآنکه لطف خدا را ندید با امید
ز نرمی دل یزدان دلا ببین داوود
چو نخ گرفت به دستش حدید با امید
شرف مجو ز کسی جز خدا که رسوایی ست
عزیز یوسف خود را خرید با امید
ببین که دزد در بسته را به یک سوزن
نمود باز به جای کلید با امید
به نا امیدی از این در مرو بزن فالی
لباس بر تن شب شد سپید با امید
ز یأس عید تو گردد عزا به خود بازآ
و گشت شام عزا صبح عید با امید
نه مثل تاک پریشان چو نخل سر بکشم
بجای می بزنم گر نبید با امید
نشسته منتظرم تا گریزم از زاهد
چو آهویی که ز دامی رمید با امید
خلاف حرکت دست درختهای بلند
زد از جنون به زمین دست بید با امید
چه دامها که به دور خودم نمودم پهن
که تارتن به تغافل تنید با امید
برای جذب نگاه مطهر یوسف
چه دستها که به مجلس برید با امید
به باغبان نرسد این خبر که گلچینی
برای نان شبش لاله چید با امید
شراب خوردم و گفتم خدا ببخشاید
خوشم که مستی ما شد مزید با امید
به استواری قرآن که وعده داده خدا
وعیدها همه گردد نوید با امید
به شوق نقش هدایت به جبهه ی ما بود
حماسه ایی که حسین آفرید با امید
حسین! آنکه سروده برای عشاقش
به راه عزت خود سر دهید با امید
برای مرهم زخم دل محبانش
مسیر شعر به روضه کشید با امید
امید چونکه شود یأس پیر خواهد کرد
حسین بر سر اکبر رسید با امید
به خنده گفته ی شش ماهه تير را عجب است
پی مراد نیافتد مرید با امید
به عشق روی اباالفضل تا ابد هر رود
گرفت دامن سروی رشید با امید
برای آنکه نیافتد به دشت خون عریان
چو غنچه پیرهنش را درید با امید
برای شمر ! که لرزد به جای دستش دل
شمیم یاس به هر سو وزید با امید
دوباره خواست ببیند حسین را خواهر
ز تل به مقصد مقتل دوید با امید
چه نسبتی ست به غم.میدهند زینب را
برای بوسه به مقتل خمید با امید
ز ناقه در پی آغوش بر زمین افتاد
چو شبنمی که ز برگی چکید با امید
رقیه نقش یتیمی کنار بابا را
به روی خاک خرابه کشید با امید
به تیغ تکیه مکن در نبرد مظلومان
که بود محضر زینب یزید با امید
ز پاک بازی ارباب ماست عاشورا
در اوج نحسی خود شد سعید با امید
بیان واژه نشان امیدهاست که گفت
تفاوت است میان امید با امید
هدف ندیدن تنهایی است از این رو
غریب از همه شد ناپدید با امید
چه قصرها که بنا کرده ام به کاخ خیال
چو شاملو که بسازد سپید با امید
شاعر : محسن قاسمی
- پنج شنبه
- 19
- مرداد
- 1396
- ساعت
- 20:34
- نوشته شده توسط
- ح.فیض
- شاعر:
-
محسن قاسمی
ارسال دیدگاه