ریختند و وحشیانه با لگد در را زدند
عده ای هم جای در... پهلوی مادر را زدند
عده ای هیزم به دست و عده ای هم با قلاف
بی هوا آتش به پا کردند وهی... در را زدند
لشکر حیدر جلوی لشکری صف می کشد
این اراذل بی ترحم رکن لشکر را زدند
بوی سیب فاطمه از بوسه های مصطفی است
گرگ ها از ریشه این سیب معطر را زدند
فاطمه گوهر ..ولی دیگر صدف در کار نیست
باز کردند آن صدف را ...وای گوهر را زدند
ریشه ی دین سوخته ، افتاده ساقه بر زمین
آمدند و غنچه ای که گشته پرپر را زدند
قنفذ و مثمار باهم کارشان را کرده اند
از جهات مختلف این یاس حیدر را زدند
شاعر : محمد سعید طالبی
- پنج شنبه
- 19
- مرداد
- 1396
- ساعت
- 21:38
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
- شاعر:
-
محمد سعید طالبی
ارسال دیدگاه