ناله کم کن تا نبینی بر لبانم آه را
غصه ی تو داده بر من این غمِ جانکاه را
میکنی این خانه را خود رو براه و میبری
از دو پای حیدرت بانو توانِ راه را
خوب میدانم چه دردی در وجودت میکشی
زانکه دیدم دودِ بر در...خونِ بر درگاه را
با پرِ چادر مپوشان صورتت از روی من
تا ببینم محرمم آن چهره ی چون ماه را
رو به درگاه خدا کن دست خود بالا ببر
کن دعایی حالِ این قوم بدِ گمراه را
گر که میخواهی نمیرم جان زهرا قطع کن
گریه های جانگداز و ناله ی ناگاه را
میروی تو میرود سنگ صبورِ خانه ام
میروم تا پر کنم از غصه هایم چاه را
داریوش جعفری
- پنج شنبه
- 19
- مرداد
- 1396
- ساعت
- 21:50
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
ارسال دیدگاه