• جمعه 2 آذر 03

 علیرضا خاکساری

اشعار فاطمیه -( دیگر به چشم آشنایان هم نمی آیی )

866

ای جمع خوبی‌ها و مصداق رشادت‌ها
پیداست در آیینه‌ی چشمت نجابت‌ها

در هر قیام تو شکوه بی‌نظیری هست
پایت ورم کرده‌ست از فرط عبادت‌ها 

سرچشمه ی فیض الهی هستی ای بانو
با اذن تو وا می‌شود دارالعنایت‌ها

تفسیر ناب سوره‌ی انسان تو هستی که
میریزد از دامان پر‌مهرت کرامت‌ها

هم پیرهن هم نان شب می‌بخشی از لطفت
دل می بری از سائلت با این سخاوت ها

یاد تو کردن رونقی دارد به دنبالش
جانی دوباره می دهد نامت به هییت‌ها

کوچه به کوچه روضه‌ات در شهر ما برپاست
با همت و ایثار چمران‌ها و همت‌ها

میل اناری کن که من حاجت روا گردم
چشم امید هر شب و روز رعیت ها !

هر شب به انصار و مهاجر سر زدی بانو
اما دریغ از یک اجابت بعد دعوت ها

یک بار صحن خانه و یک بار در کوچه
با تو چه کرده ، ای فرشته هتک حرمت ها

انگار نه انگار "...قد آذانی... "احمد
دیوار و در بود و تو بودی و اذیت ها

تنها نه چادر که پرت را هم لگد کردند
در رفت و آمدهای کوچه بی مروّت ها

درهم شکستی تا در خانه شکست آن روز
با اتحاد بی نظیر !! بی بصیرت ها

أشکوا الیک یا رسول الله میخوانی
با اشک هایت ، از اهانت ها جسارت ها

با خود مروری میکنی الا المودة را
خسته شدی دیگر از اظهار محبت ها

گل از گل گلها شکفت ای مادرم وقتی
برخاستی از بستر خود بعد مدّت ها

دستاس یاری میکند نانی مهیا کن
آخر نتیجه می دهد مادر! ریاضت ها

با طعنه میسوزی و با همسایه میسازی
کم نیست از درد لگد درد شکایت ها

دیگر به چشم آشنایان هم نمی آیی
مانند شمعی اب گشتی از جراحت ها

حرف از یتیمی می زند همسایه با زینب
دلشوره میگیرد حسینت با عیادت ها

شاعر : علیرضا خاکساری

  • پنج شنبه
  • 19
  • مرداد
  • 1396
  • ساعت
  • 22:26
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران