اول شب بود اما ترس فردا داشتند
دست وپا گم کرده بودند و تماشا داشتند
اقتدای این جماعت بر امامی دیگر است
طول دادم سجده چون، قصد فرادا داشتند
بی جهت بار اضافه با خودت اینجا میار
نامه هایی را که صدها مهر و امضا داشتند
مردمانی که به آنی خویش را منکر شوند
مانده ام ما را! چرا بر آمدن وا داشتند
اول صبحی رجزهای حماسی شان بلند
اول مغرب چو زنها خوف فردا داشتند
دست دشمن داده یکسر این شیوخ بی وفا
لشکری را بنام دوست برپا داشتند
این علی نشناس های کوفه را بشناس، آه
مردمی را که به گردن خون مولا داشتند
بد، هوایی غنیمت های جنگی گشته اند
از همان اول، بدلها نقشه گویا داشتند
نقل محفل هایشان حرف از کنیزی بردن است
گرگ هایی که به لب ذکر خدا را داشتند!
شاعر : سید محمد میر هاشمی
- شنبه
- 21
- مرداد
- 1396
- ساعت
- 11:56
- نوشته شده توسط
- ح.فیض
- شاعر:
-
سید محمد میر هاشمی
ارسال دیدگاه