از شرار دل من چشم ترم مي سوزد
دل من بيشتر از زخم سرم مي سوزد
مثل نخلي كه فتاده است كنار دريا
دل گرفته شرر و چشم ترم مي سوزد
بر غريبي حسين و حسن و زينب خويش
همچنان شمع دل شعله ورم مي سوزد
تا به رخسارۀ عباس نگاهم افتاد
ديدم از غصه وجود پسرم مي سوزد
چون به زينب نگرم ياد كنم از زهرا
گوئيا فاطمه پيش نظرم مي سوزد
اينقدر اشك نريزيد عزيزان دلم
كه من از آتش اين غم جگرم مي سوزد
قدري از بستر من فاصله گيريد همه
هر يتيمي كه بُود دور و برم مي سوزد
بسته ام بار سفر ليك خدا مي داند
نگرم چون به شما بال و پرم مي سوزد
اي« وفائي» به خدا تا ابديت همه شب
همچنان ماه چراغ سحرم مي سوزد
شاعر : استاد سید هاشم وفایی
- یکشنبه
- 22
- مرداد
- 1396
- ساعت
- 5:30
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
- شاعر:
-
استاد سید هاشم وفایی
ارسال دیدگاه