زده در وقت سحر یاد رفیقان به سرم
شب قدری چه قَدَر ریخته مهمان به سرم
رحمت واسعه اش از همه سو می ریزد
می روم تا بچکد حضرت باران به سرم
بازدر لحظه ی افطار به خود می گویم
چه بلایی که نیاوَرْد همین نان به سرم
درحقیقت به سرم دست خدا باز شده
ظاهرا دیده ولی دیده که قرآن به سرم
لحظه ی گفتن ذکرِ به علیٍ امشب
زده رویای حرم از دم ایوان به سرم
شاعر : مهدی رحیمی
- یکشنبه
- 22
- مرداد
- 1396
- ساعت
- 5:38
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
- شاعر:
-
مهدی رحیمی زمستان
ارسال دیدگاه