غزل غزل به پای تو نگاه پاک ریخته
چه جسمها بدون سر به روی خاک ریخته
تو را میان چشمهای آن شهید جسته ام
شنیده ام خدا تو را به قلب پاک ریخته
ز برق دیدگان تو، چه چشمهای خیره ای
به پای تو به ذکر روحِیَ الفِداک ریخته
ز هر که دل بریده آن جوانِ نازنینِ ما
برون ز دل، تَعلُّقاتِ مٰاسِواک ریخته
مقام قرب یافته، به سوی تو شتافته
میان أشقیَ الأشقیا، ز سینه باک ریخته
به وقت سر بریدنش، حسین ریزد از لبش
و در شکنجه گیسویش، شبیه تاک ریخته
مسیرِ خیرِ مقدمت ببین چه گل فشان شده
به جای فرش، نعشهای سینه چاک ریخته
نگاه کن، چقدر عاشقِ شهادت آمده
برای هر نگاهِ تو بسی هلاک ریخته
ز یک مسیر کشته های تازه تازه میرسد
به یک مسیر استخوان بی پلاک ریخته
هزارها چنان زهیر، هزارها چنان بریر
برای کربلای تو، بدین ملاک ریخته
سر تو را به نیزه ها زدند، جَدّیَ الغریب
کسی نگفت خونِ تو، چه هولناک ریخته
ز تلِّ زینبیه دیده اند، اهلبیت تو
که قطعه قطعه پیکرت، به روی خاک ریخته
به پیش چشم مادرت و در کنار خواهرت
به دشت، جسم بی سرت چه چاک چاک ریخته
نگاههای دخترت، و اشکهای خواهرت
به زخمهای حنجرت چه دردناک ریخته
شاعر : محمود ژولیده
- پنج شنبه
- 26
- مرداد
- 1396
- ساعت
- 13:47
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
- شاعر:
-
محمود ژولیده
ارسال دیدگاه