شَمَمتُ ریحَکَ مِن مرقدِک، فَجَنَّ مشامی*
به کاظمین رسیدم برای عرض سلامی
تو آن همیشه امامی، من آن همیشه غلامم
من آن همیشه غلامم، تو آن همیشه امامی
مرا خیال نمازت شبی کشید به رویا
عجب رکوع و سجودی عجب قعود و قیامی
چه اشتراک قشنگیست بین طوس و مزارت
که از تو و پدرت هست در دو صحن مقامی
نوشته اند به باب الرضا تمامیِ جودی
نوشته اند به باب المراد جود تمامی
شبی ز بخت بلندم به خانهی تو رسیدم
چه سفره دار کریمی چه خوانی و چه طعامی
سوال داشتم از غربتت، زمان به عقب رفت
نگاه بود جوابت، نه حرفی و نه کلامی
عجب فراز عجیبی عجب غروب غریبی
پس از سه روز هنوز آفتاب، بر لب بامی!
تنت میان خرابه، دلت کجاست بمیرم
کنار حضرت سجاد در خرابهی شامی؟
شاعر : میلاد حسنی
- سه شنبه
- 31
- مرداد
- 1396
- ساعت
- 7:9
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
- شاعر:
-
میلاد حسنی
ارسال دیدگاه