ازخانه چارچوب درت راشکسته اند
باب الحوائج پدرت را شکسته اند
عمداً مقابل پسر ارشدت زدند
یعنی غرور گل پسرت راشکسته اند
بازو و سینه ـ کتف و سرت درد می کند
هرجا که بوسه زد پدرت ، را شکسته اند
ای مرغ عشق خانه حیدر کمی بــپـر
باورنمی کنم که پرت را شکسته اند
از طرز راه رفتن و قد هلالی ات
احساس میکنم کمرت را شکسته اند
ابری ضخیم سرزد و ماهت خسوف شد
بی شک فروغ چشم ترت را شکسته اند
دندانه های شانه پرازخون تازه شد
اصلاً بعیدنیست ، سرت راشکسته اند
با بستری کبود و پر از لاله های سرخ
آئینه های دور وبرت را شکسته اند
زان آتشی که بر شجرطیبــه زدن
ثلثی زشاخ و برگ وبرت را شکسته اند
شاعر : یاسر حوتی
- دوشنبه
- 6
- شهریور
- 1396
- ساعت
- 16:11
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
- شاعر:
-
یاسر حوتی
ارسال دیدگاه