• پنج شنبه 1 آذر 03

 قاسم صرافان

شهدای آتش نشان -( در آتش سوختی و ساختی افسانه‌ای دیگر )

1463

در آتش سوختی و ساختی افسانه‌ای دیگر
میان شعله‌ای دیگر، شدی پروانه‌ای دیگر
.
«بسوزیم و بسازیم»، این قرارِ قصه بود، اما
تو می‌سوزی و می‌سازند خان‌ها، خانه‌ای دیگر

دوباره اشک می‌باریم و می‌آید به گوش از دور
صدای جغدها این بار از ویرانه‌ای دیگر

سخن‌ها‌، نوشداروهای بعد از مرگ سهرابند
بیاید کاش تدبیری کُند، فرزانه‌ای دیگر

اگر دیدی، به عاقل‌ها بگو که چاره‌ای باید
که در این چاه، سنگ انداخته، دیوانه‌ای دیگر

من از بیگانگان نالیده‌ام اما بگو این زخم،
از آنِ آشنایی بود یا بیگانه‌ای دیگر؟

کبوتر سوخت، شاید تا رسد سودی به صیادی
که اینجا دامِ‌ دیگر پهن کرد و دانه‌ای دیگر

کمی ای کاش انسان‌تر شویم، ای کاش برخیزیم
از این آوارها، با غیرت مردانه‌ای دیگر

من امشب معنی‌ت را ای پدر! احساس کردم که
نمی‌یابم برای اشک‌هایم شانه‌ای، دیگر

شهیدی؛ شعله‌ها این را شهادت داده‌اند، ای مرد!
تو از آتش به جنت می‌رسی، ... پروانه‌ای، دیگر

شاعر : قاسم صرافان

  • دوشنبه
  • 6
  • شهریور
  • 1396
  • ساعت
  • 16:57
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران