کوری چشم دشمن آل پیمبری
نسلش ادامه یافته از فیض دختری
نسلی که بهتر است بگویند شاعران
مِن بعد از این قبیله سادات مادری
موضوع بعد روحی این خانواده است
دیگر چه فرق میکند ابعاد پیکری
یک وقت جلوه میکند از باطن زنی
یک وقت ابوالعجائبی از جنس حیدری
تا گوش جان به عزت این قوم بسپریم
باید برای روح الأمین ساخت منبری
شبنم کجا و ظرفیت درک آفتاب
دریا کجا و کاسه ي وارونه ی حباب
زینب همان کسی است که وقت رسیدنش
از عرش جبرئیل هم آمد به دیدنش
با خلقتش خدا به تمام فرشتگان
همواره فخر میکند از آفریدنش
قنداقه اش بغل به بغل میرود ولی
آغوش کیست منظره ي آرمیدنش
انگیزه ای به نام حسین آفریده شد
بعداً وِرا به ورطه دنیا کشیدنش
ما که دلیل بهتری از این نیافتیم
سخت است از حسین دل بریدنش
آخر دعای حضرت زهرا نتیجه داد
بار دگر خدا به محمد خدیجه داد
اصلاً عفاف چیست به جز معجر شما
پوشیدگی کجاست به جز محضر شما
تا قبل از این کدام زنی این گونه بوده است؟
جز حضرت خدیجه و جز مادر شما
بانو قسم به جان حسینت بهشتی است
هرکس شود کنیز شما نوکر شما
تفسیر آیه های خدا موج میزند
در برکه های منظره باور شما
وقتی به جز اهالی این خاک ؛جبرئیل
هم استفاده میکند از منبر شما
ما فهممان به درک شما قد نمیدهد
توحید هم اجازه در آن حد نمیدهد
خورشیدها مقابل تان مثل شبنم اند
اصلاً زیادها همه پیش شما کم اند
بانو برای خاک قدم هایتان شدن
تنها فرشتگان خداوند مَحرَم اند
این اسم های آمده از جانب خدا
زینب حسن حسین همان اسم اعظم اند
خون حسین صلح حسن صبر زینبی
ارکان استواری قیام مُحَرَم اند
صد مرده زنده میشود اما به اذن تو
با یا حسین توست که در صور میدمند
عمرم تمام و مدح تو مانده ست ناتمام
معنای عشق زینب کبری ست والسلام
آنکه مرا برای غلامی خریده است
از ما بقی خاک شما آفریده است
بانو نگاه کن چقدر خوب دست حق
عکس تو را به نگاهم کشیده است
از لحظه ولادت تو شیر مادرت
با طعم یاعلی به دهانت چکیده است
با گریه تا محله سادات هاشمی
امشب گدای شهر مدینه دویده است
از خانه علی به همه کوچه های شهر
بوی غذای نذری زهرا رسیده است
امشب نگاه من به در خانه شماست
روزی من به دست کریمانه شماست
سخت است پا به عرصه دلبر گذاشتن
سخت است واژه بر خط دفتر گذاشتن
وقتی سری بریده شد امکان پذیر نیست
آن را به روی دامن مادر گذاشتن
در پیش چشم هرزه ي نامحرمان دشت
سخت است بوسه بر رگ حنجر گذاشتن
جسم تو رفت با سرش اما چه سخت بود
جان را کنار جسم برادر گذاشتن
تصویرهایی است که هرگز نمیشوند
گاهی به جاش صحنه دیگر گذاشتن
تصویر دست و پا زدن از خاطرت نرفت
تصویر نیزه و دهن از خاطرت نرفت
- دوشنبه
- 6
- شهریور
- 1396
- ساعت
- 18:2
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
- شاعر:
-
حسین رستمی
محسن
شاعر این شعر حسین رستمی می باشد
سه شنبه 12 دی 1396ساعت : 13:16