از ماتم تو فاطمه جان گریه می کنم
بی صبر می شوم و چنان گریه می کنم
یا اینکه در مصیبتت از دست می روم
یا اینکه با تمام توان گریه می کنم
زهرا به یاد غربت تو زار می زنم
با قلب خسته و نگران گریه می کنم
در التهاب نالة تو آب می شوم
مانند شمع از دل و جان گریه می کنم
در پشت در به رنگ گل لاله می شوی
پهلو شکسته ! ناله زنان گریه می کنم
با روضه های پهلو و بازو و چهره ات
با روضة بلال و اذان گریه می کنم
اصلاً ببین که با همة روضه های تو
اندازة زمین و زمان گریه می کنم
بانوی بی حرم به خدا من به یاد آن ....
....قبر بدون نام و نشان گریه می کنم
آه ای خدیجه مادر غم ! نه فقط شما
من هم به یاد مادرمان گریه می کنم
شاعر:یوسف رحیمی
- چهارشنبه
- 28
- تیر
- 1391
- ساعت
- 14:43
- نوشته شده توسط
- علی
ارسال دیدگاه