(شور - امام زمان عجل الله تعالی)
صدای پای یار مهربان از ره می آید
سر آمد غصه ی هجران یاران مه می آید
خدا داند که من جز آن صنم یاری ندارم
به غیر از انتظار وصل او کاری ندارم
خدایا پرده بگشا ناز یار اندازه دارد
بیا ای دلنواز من که ناز اندازه دارد
سر آمد عمر من آن دلبر رعنا نیامد
دل مجنون ز غم ویرانه شد لیلا نیامد
----------
میگن یک خال زیبا بر رخ آن نازنینه
کی آید چشم من آن خال زیبا را ببینه
به دنبالش بیابون در بیابون درنوردم
خدا داند که من مجنون دل صحرانوردم
دل من هر نفس در عشق او جان می سپارد
مپندارد کسی لیلای من مجنون ندارد
خوش آن روزی که آن رخسار زیبا را ببینم
ز فردوس نگاه دلفریبش گل بچینم
الا ای راز هستی ناز هستی کی می آیی
دل ما را ز هجرانت شکستی کی می آیی
-----------
مرا چشمی است خون افشان ز چشم آن کمان ابرو
جهان پر فتنه می بینم از آن چشم و از آن ابرو
غلام چشم آن ترکم که در خواب خوش مستی
نگارین گلشنش روی است و مشکین سایبان ابرو
هلالی شد تنم زین غم که با طغرای ابرویش
که باشد مه که بنماید ز طاق آسمان ابرو
همیشه چشم مستش را کمان حسن در زه باد
که از پشتی تیر او کشد بر مه کمان ابرو
روان گوشه گیران را جبینش طرفه گلزاری ست
که بر طرف سمن زارش همی گرد و چمان ابرو
رقیبان غافلند از ما کز آن چشم سیه مردم
هزاران گونه پیغام است و حاجب در میان ابرو
دگر حور و پری را کس نگوید با چنین رویی
که این را اینچنین چشم است و آن را آنچنان ابرو
تو کافر دل نمیبندی نقاب زلف و می ترسم
که محرابم بگرداند خم آن دلستان ابرو
اگر چه مرغ زیرک بود حافظ در وفاداری
به تیر غمزه صیدش کرد چشم آن کمان ابرو
- چهارشنبه
- 15
- شهریور
- 1396
- ساعت
- 11:25
- نوشته شده توسط
- علی کفشگر فرزقی
ارسال دیدگاه