بابا،کجایی حالم بده،خودت بیاو ببین،چی به سرم اومده
بابا،زیاده درد وداغم،عمه میگفت این شبا،میخوای بیای سراغم
بیا،ببین که دخترت، تو این خرابه ها، شده زمینگیر
کجا،دیدی بشه بابا، تو سن و سال من،یه دختری پیر
از درد میسوزم باغم میسازم
اما نزدیکه وقت پروازم
" آه و واویلا "
اینجا،باتو میشه بهشتم،بستگی داره به تو،تمومه سرنوشتم
گفتم،به همه تو بابامی، بیا نشونت بدم،به دخترای شامی
اگه، قصد داری که بیای، یه روسری برام، بخر باباجون
اگه، میخوای بیای بری، تو رو خدا منم، ببر باباجون
وقتی برگردی، آروم میگیرم
عمه فهمیده، بی تو میمیرم
" آه و واویلا "
شاعر : صادق اویسی
منبع : گروه شاعران جواز نوکری
- سه شنبه
- 21
- شهریور
- 1396
- ساعت
- 7:9
- نوشته شده توسط
- علی کفشگر فرزقی
- شاعر:
-
صادق اویسی
ارسال دیدگاه