• پنج شنبه 1 آذر 03

 مهدی نظری

امیرالمومنین(ع)عید غدیر -( بهر شالم نخی از کُنج عبا می خواهم )

1057


تا ملائک همگی دور علی چرخیدند
حاجیان را ز ارادت به علی سنجیدند
حاجیان که همگی منتظر حق بودند
در بر احمد مختار علی را دیدند
با نفس های علی باز خدا ساخت بهشت
چون که از برکت حیدر، همه را بخشیدند
مثل نقلی روی دستان پر از لطف نسیم
اختران را طرف عرش خدا پاشیدند
تا که دستان علی را به هوا بُرد نبی
دست او را همه ی آینه ها بوسیدند
آسمان ها همگی خَم شده و مثل زمین
روی خود را به کف پای علی ساییدند
زائرانی که ز اخلاص به او رو کردند
کوثر از دست خود فاطمه می نوشیدند
یا علی بود که از عرش خدا می بارید
نور مولا به سر ثانیه ها می بارید

عاشقان تو علی، دل که به دریا بزنند
این محال است که در شیعِگی ات جا بزنند
بارها خواستهٔ قلب بهشت این بوده
مثل ایوان تو در جنّت الاعلی بزنند
عده ای که رخ ایوان شما را دیدند
قید دیدار جنان حین تماشا بزنند
قصد کردند ملائک همه در عید غدیر
پرچم عشق تو را بر سر دل ها بزنند
امر و دستور خدا بوده که باید عالَم
بوسه بر خاک در حضرت مولا بزنند
کاش می شد بشوم فرش حریم تو علی
تا که زوّار تو بر فرق سرم پا بزنند
مردمانی که به دنبال خدا می گردند
باید آقا که درِ بیت شما را بزنند
از غدیر تو به معراج رسیدیم علی
کوثر از دست تو یک جرعه چشیدیم علی

تو رسیدی که سرآغاز امامت بشود
چشم تو معنی ایثار و رشادت بشود
هر کسی دیده تو را لحظۀ شمشیر زدن
تا ابد شیفتۀ درس شهامت بشود
در مقام تو همین بس که در این راه دراز
حضرت فاطمه حامی ولایت بشود
عکس زهرا که به چشمان تو افتاد خدا
بین چشمان تو با فاطمه رؤیت بشود
مطمئنم که از این جمله خدا هم راضی ست
باید از نام تو هر ثانیه صحبت بشود
نوکری تو مدالی ست که زهرا داده
آن قدر نذر نمودم که عنایت بشود
همۀ حرف من این است شب عید غدیر
دیدن صحن نجف کاش که قسمت بشود
به خدا می رسد آن کس که تو را پیدا کرد
زین جهت بود خداوند تو را مولا کرد

من مریض توأم ای شاه شفا می خواهم
بی سر و پایم و آقا سر و پا می خواهم
منِ بیچاره چه دارم به تو تقدیم کنم
تازه امشب سفر کرب و بلا می خواهم
تا محرّم بشود چند شبی مانده هنوز
روزی نوکری از دست شما می خواهم
دامنت را دمی از دست من آقا نکشی
بهر شالم نخی از کُنج عبا می خواهم
التماست بکنم می کنی آقا نظری
چادر سوختۀ فاطمه را می خواهم
یک دعا کن که دل نوکر تو قرص شود
کارم از کار گذشته ست دعا می خواهم
روزیم را شب عید است کمی اشک بده
راضی ام؛ اشک مرا هم ز همان مشک بده

شاعر : مهدی نظری

  • چهارشنبه
  • 22
  • شهریور
  • 1396
  • ساعت
  • 4:42
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران