تورو خدا نیا،نیا،
نداره این شهر حیا،نیا
میشی پریشون آقا،نیا…
دارم تو دل یه دلهره
واسه دمی که خنجری نمیبره
از بغض مرتضی دل اینا پره
اگه آقام رسید،بگید
که مسلمت زجر کشید،بگید
از کوفه خیری ندید… بگید
بهش بگید،که آب نخورد
لب تشنه رو دارالعماره جون سپرد
رقیه رو یک لحضه از خاطر نبرد
بی تاب زینبم بگید
شده پاره پاره لبم، بگید
سحرنداره شبم بگید….
بهش بگید دلم شکست
وقتی که زد تو صورتم نامرد پست
یا وقتی که اون نانجیب دستامو بست
شرمنده ام آقا منو،ببخش
افتادم از پا منو، ببخش
بحق الزهرا منو، ببخش
انگار اینجا عروسیه
یه حرف دارم فقط آقا خصوصیه
نگی به عباس قضیه ناموسیه
شاعر : عماد بهرامی
منبع : گروه شاعران جواز نوکری
- پنج شنبه
- 23
- شهریور
- 1396
- ساعت
- 4:59
- نوشته شده توسط
- علی کفشگر فرزقی
- شاعر:
-
عماد بهرامی
ارسال دیدگاه