• جمعه 2 آذر 03


شعر شهادت حضرت مسلم(ع) -( همه گی جایزه بگیر شدند )

1093

یا مسلم ابن عقیل ع
به تمنا اسیرمان کردند 

عاشقی را مسیرمان کردند 

زخمی تیغ و تیرمان کردند 

در این خانه پیرمان کردند 

 

مست خمخانه غدیر شدیم 

سفر عشق را سفیر شدیم 

درد دادند ما دوا دیدیم 

خاک خوردیم تا شفا دیدیم 

در غریبی هم آشنا دیدیم 

ناخدا بود ما خدا دیدیم 

آسمان آسمان نمی خواهد 

کشتی اش بادبان نمی خواهد 

ریخت در عشق بال و پرهایم 

شب شد از داغ تو سحرهایم 

من هم از نسل خونجگرهایم 

مُردم از دوری پسرهایم 

نگرانم اگر چه محتضرم 

از جگرگوشه هام بی خبرم 

نیست ممکن بهار برگردد 

بی قرارم ، قرار برگردد 

ماه شبهای تار برگردد 

بنویسید یار برگردد 

کاروانش عیال هم دارد 

کودک خردسال هم دارد 

غمم از تیرِ در کمین ها نیست 

غصه ام خاتم نگین ها نیست 

یا که افتادن زمین ها نیست 

هر چه گفتم فقط همین ها نیست 

دردم این است مردم آزارند 

به زنان هم نگاه بد دارند 

کوفه شبهای سرد هم دارد 

مسلم کوچه گرد هم دارد 

طوئه تا هست مرد هم دارد 

خوردن سنگ درد هم دارد 

بنویسید ماه برگردد 

از همان راه شاه برگردد 

می گذارند شاه را تنها 

تیغ کوفی ست تیغ دشمن ها 

سنگ دارند بین دامن ها 

صحبت خنجر است و گردن ها 

تا زمان هست تا که فاصله هست 

بازگردید کوفه حرمله هست 

ترسم از تیر با مهارت هاست 

ترسم از خیمه ها و غارت هاست 

ترسم از بند و از اسارت هاست 

ترسم از مجلس جسارت هاست 

آیه طُهر ، بین بزم شراب 

ناله های رباب ، `آی رباب” 

عده ای جنگجو اسیر شدند 

عده ای هم کمی فقیر شدند 

عده ای ظاهرا حقیر شدند 

همه گی جایزه بگیر شدند 

صحبت نرخ روی هر سر بود 

سر تو از همه گران تر بود 

شاعر : حامد خاکی

  • پنج شنبه
  • 23
  • شهریور
  • 1396
  • ساعت
  • 9:7
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران