با خودت هیچ گفته ای یک بار
دختر نازدانه ای داری؟
بین این سوره های زندگی ات
کوثر عاشقانه ای داری؟
با خودت فکر کرده ای اصلاً
دخترت هم به خواب محتاج است؟
تا که از خواب می پرد شب ها
به یک آغوش ناب محتاج است؟
با خودت فکر می کنی شاید
خنده از روی همسرت رفته؟
یا تمام خیال او این شد
چه بلایی به پیکرت رفته؟
این که گفتم ، نتیجهٔ جهل است
شاعری که کمی هنر دارد
اوج مسئولیت پذیری اوست
که فقط از قلم سپر دارد
حرمی روی خون بنا شده است
با توام شاعر هوس پرداز!
به قلم هی نناز ، برتر نیست
ای به دریا به خار و خس پرداز!
هیچ فهمیده ای مخاطب تو
زادهٔ روضه های عاشوراست؟
زادهٔ قاه قاه مستی نه
زادهٔ های های عاشوراست؟
او که رفته است خوب می فهمد
گریه های شبانه یعنی چه
اصلاً او رفته تا بفهمد که
سیلی و تازیانه یعنی چه
رفته تا همسرش بفهمد که
دل اگر شد کباب ، یعنی چه
حیف ، هرگز نمی توان فهمید
آفتاب و رباب یعنی چه
چه نشستی؟ بلند شو شاعر
پیکری از دمشق آمده است
عقل خود را بیا زمین بگذار
چه نشستی؟ که عشق آمده است
شاعر : سید علی احمدی
- جمعه
- 24
- شهریور
- 1396
- ساعت
- 7:13
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
- شاعر:
-
سید علی احمدی
ارسال دیدگاه