وليْ نعمتِ ما
دلمُرده ی مَحضیم به ما جان برسانید
مـا را به حَرمـخٰانه ی جانان برسانید
مائـیم و غم هجر و تمنّای وصـالـش
ایـن دلهُــره را زود به پـایـان برسانید
ما را که فقیریم و یتیمـــیم و اسیریم
تا کویِ کَرمـخٰانه ی سُلطان برسانید
تا اوسـت ولیْ نعمتِ ما ، تک تک ما را
هر وعده سرِ سُفره ی احسان برسانید
از لوح و قلم ، وحی بگیرید به نـامش
در مِدْحـَت او ســوره به قـرآن برسانید
تا پرده ای از معجزه ی شاه بخوانیم
مضـمون ز سراپرده ی شیران برسانید
بر دامنه ی پنجـــره فــولاد ببنـدید—
یک رشته که یک شهر به درمان برسانید
پس در خور شــأنیّــت بـالایِ ضــریحش
صد دسته گُل از روضه ی رضوان برسانید
ای مردم مُسـتأصَل و درمانده ی عالم
خـود را به دلِ مـشـهدِ ایـران برسانید
از جانـب ما هـم شبِ میلاد ، ســلامی
بر محضــرِ آقــایِ خُراسان برسانید
تا چشم رضـا را به تأسّـی بنشینیم
باید که به ما دیده ی گـریان بـرسانـید
مَرزوقِ رضـائیم و توقـّع،همه این است
از اشـک به ما رزقِ فــراوان برســانید
شاعر : محمد قاسمی
- جمعه
- 24
- شهریور
- 1396
- ساعت
- 7:56
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
- شاعر:
-
محمد قاسمی
ارسال دیدگاه