گنبد خورشید
راه دادی و دلِ گمراه را آورده ام
چشم هایی غرق اشک و آه را آورده ام
در زیارتنامه جا خوش کرده بغضی در گلو
زیر ایوان٬ هق هق ناگاه را آورده ام
روسیاهم! رو زدم تنها به آقاییِ تو
رشته کوهِ رحمتی و کاه را آورده ام
گنبدت خورشید بر روی رکاب مشهد است
محض پابوسی برایت ماه را آورده ام
قامتِ گلدسته هایت «لا إلهَ» گفت و من
در رکوع و سجده «إلا ٱلله» را آورده ام
باز هم با عشق تو تجدید پیمان کردم و
«دل» سپردم! خادم ِ درگاه را آورده ام
در سکوتِ بستِ طوسی٬ بست می نشینم و
در گدایی لفظِ «استغناه» را آورده ام
پای درس ِ دعبلت هستم که از عمقِ وجود
اینچنین ابیاتِ خاطرخواه را آورده ام!
شاعر : مرضیه عاطفی
- جمعه
- 24
- شهریور
- 1396
- ساعت
- 8:56
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
- شاعر:
-
مرضیه عاطفی
ارسال دیدگاه