فاطمه نامش
آن که در شـأن نزول خود به کوثـر رفته است
فاطمه نامش شده از بس به مـادر رفته است
از مقام نجمه چیزی کم نخواهد شد که هیچ
افتخارش نیز شد مادر به دختر رفته است
عجز خود را در بیان کردن ، نموده آشکار
هرکسی در وصف این بانو به منبر رفته است
سر درآوردم به ناگـاه از دل سُلـطانِ طـــوس
هر زمان ذهنم فرو در فکر خواهر رفته است
با `فداها” گفـتنِ موسیِ بن جعفر ، شک نکن
شأن او بسیار از مــریـم ، فراتر رفته است
او تحمّـل کـرده ما را ســالهای سـال ، چون
وقت کظم غیض به موسی بن جعفر رفته است
زائر او رتبه اش با زائر سُلطـان یکی ست
چونکه این خواهر تماماً به برادر رفته است
با سروری بی نظیر آمد برون از آن حرم
هر دلی که وقت پابوسی مُکــدّر رفته است
مرقدش ، خاصیّتش این است، زائر دفعتــاً
پـایْ بـوس یازده فــرزند حیـــدر رفته است
نه فـقـط او را زیارت کــرده زائــر ، باطــناً
—در مدینه خانه ی زَهرای اطهر رفته است
پیش از محشر ، به جنّات خُدا داخل شده
هرکسی یک بار حتّی سمت این در رفته است
در طریق وصـل چون ما راه رفتن خوب نیست
خوشبحال آنکه در این راه با سر رفته است
دم به دم در قــبر مهمانـــند او را اهل بیت
هر کسی بر آستانْ بوسی مکرّر رفته است
کفش را از پا در آر اینجا که این محدوده را
هر سحر پیش از اذان جبریل با پَر رُفته است
شاعر : محمد قاسمی
- جمعه
- 24
- شهریور
- 1396
- ساعت
- 9:40
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
- شاعر:
-
محمد قاسمی
ارسال دیدگاه