• یکشنبه 4 آذر 03


شعر امام زمان(عج) -( یعنی که گنه را به از این نیست بهانه )

751

تمنای وصال
تاکی به تمنای وصال تو یگانه 

اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه 

خواهد به سر آید، شب هجران تو یانه؟ 

ای تیر غمت را دل عشاق نشانه 

 

جمعی به تو مشغول و تو غایب ز میانه 

رفتم به در صومعهٔ عابد و زاهد 

دیدم همه را پیش رخت راکع و ساجد 

در میکده رهبانم و در صومعه عابد 

گه معتکف دیرم و گه ساکن مسجد 

یعنی که تو را می‌طلبم خانه به خانه 

روزی که برفتند حریفان پی هر کار 

زاهد سوی مسجد شد و من جانب خمار 

من یار طلب کردم و او جلوه‌گه یار 

حاجی به ره کعبه و من طالب دیدار 

او خانه همی جوید و من صاحب خانه 

هر در که زنم صاحب آن خانه تویی تو 

هر جا که روم پرتو کاشانه تویی تو 

در میکده و دیر که جانانه تویی تو 

 مقصود من از کعبه و بتخانه تویی تو 

مقصود تویی کعبه و بتخانه بهانه 

بلبل به چمن زان گل رخسار نشان دید 

پروانه در آتش شد و اسرار عیان دید 

عارف صفت روی تو در پیر و جوان دید 

یعنی همه جا عکس رخ یار توان دید 

دیوانه منم من که روم خانه به خانه 

عاقل به قوانین خرد راه تو پوید 

دیوانه برون از همه آیین تو جوید 

تا غنچهٔ بشکفتهٔ این باغ که بوید 

هر کس به زبانی صفت حمد تو گوید 

بلبل به غزلخوانی و قمری به ترانه 

بیچاره بهائی که دلش زار غم توست 

هر چند که عاصی است ز خیل خدم توست 

امید وی از عاطفت دم به دم توست 

تقصیر خیالی به امید کرم توست 

یعنی که گنه را به از این نیست بهانه 

شیخ بهایی 

 

  • جمعه
  • 24
  • شهریور
  • 1396
  • ساعت
  • 10:46
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران