ای نور قدیم کردگاری
ای تازه تر از گل بهاری
گل با همه حسن پیش رویت
خاری بود از جمال، عاری
زان دیدة مست نرگس آموخت
خود شیوة مستی و خماری
در شام فراق عاشقانرا
گیسوی تو رمز بی قراری
ماه رمضان ز روی ماهت
شد چشمة مهر کردگاری
نور تو صفای طور سیناست
کوی تو حریم دلسپاری
بر سینة خاک مدفن تست
رخشنده مدال افتخاری
ای نور زمین و آسمانها
ای آینة جمال باری
بر لوح زمان به خط زرین
گفتار تو مانده یادگاری
از نور تو ای چراغ دانش
تاریکی جهل شد فراری
عید است شها گدای خود را
از بارگهت مران به خواری
خاموش (حسان) که خود شه دین
داند ره و رسم بنده داری
شاعر:حسان
- یکشنبه
- 1
- مرداد
- 1391
- ساعت
- 14:42
- نوشته شده توسط
- علی
ارسال دیدگاه