با چشای غرق خون ، می زنم تو رو صدا
هر طرف میری برو ، سمت کوفیا نیا
الهی ، بشه بی خطر سفرت
نشه کم ، یه تار مو از رو سرت
هستم کبوترت ، پرم افتاده
بر خاک راه تو ، سرم افتاده
کوفه میاحسین ، پسر زهرا
******
خون کام خشک من ، می چیکه تو ظرف آب
دلهره دارم برا ، نورسیده رباب
تو اینا ، یکی مثه حرمله هست
میزنه ، پر کبوترت روی دست
اینجا اگه بیای ، میشی سرگردون
با طفل غرق خون ، میمونی حیرون
کوفه میاحسین ، پسر زهرا
******
حرف آخرم اینه ، شاه پرده دارنیا
کوفیا اراذل اند ، زینب و نیار نیا
همه جا ، تو کوفه می پیچه خبر
میکشند ، حرمتتو بین گذر
از آه من آتیش ، داره میباره
دختر عموی من ، میشه آواره
کوفه میاحسین ، پسر زهرا
شاعر : مجتبی صمدی
- شنبه
- 25
- شهریور
- 1396
- ساعت
- 2:53
- نوشته شده توسط
- علی کفشگر فرزقی
- شاعر:
-
مجتبی صمدی
ارسال دیدگاه